بر استخوان فیل و شتر و جز آنها گل و نقش کردن. (از آنندراج) : نقش سبزان بس که بر این جسم پرغم بسته ام خویش را گوئی ز سر تا پای خاتم بسته ام. واله هروی (از آنندراج)
بر استخوان فیل و شتر و جز آنها گل و نقش کردن. (از آنندراج) : نقش سبزان بس که بر این جسم پرغم بسته ام خویش را گوئی ز سر تا پای خاتم بسته ام. واله هروی (از آنندراج)
نسبت گناه و بوسین و عیب به کسی دادن. (ناظم الاطباء). اتهام. افترا. منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده باشد. بهتان زدن. دروغ بر کسی بستن: عاقبت چون ز کینه شد سرمست تهمتی از دروغ بر من بست. نظامی. کار زلف تست مشک افشانی عالم، ولی مصلحت را تهمتی بر نافۀ چین بسته اند. حافظ. فسردۀ دل ما بود زیب ساغر ما به هرزه تهمت می بر سفال خود بستم. طالب آملی (از آنندراج). ای تهمت چین بسته به زلف شب اندوه یکبار ببین جبهۀ صبح طرب ما. طالب آملی (از آنندراج). نخواهم رفت از کویت غلام حلقه درگوشم چرا می بندی از زنجیر این تهمت به پای من. عبدالغنی قبول (از آنندراج). رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
نسبت گناه و بوسین و عیب به کسی دادن. (ناظم الاطباء). اتهام. افترا. منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده باشد. بهتان زدن. دروغ بر کسی بستن: عاقبت چون ز کینه شد سرمست تهمتی از دروغ بر من بست. نظامی. کار زلف تست مشک افشانی عالم، ولی مصلحت را تهمتی بر نافۀ چین بسته اند. حافظ. فسردۀ دل ما بود زیب ساغر ما به هرزه تهمت می بر سفال خود بستم. طالب آملی (از آنندراج). ای تهمت چین بسته به زلف شب اندوه یکبار ببین جبهۀ صبح طرب ما. طالب آملی (از آنندراج). نخواهم رفت از کویت غلام حلقه درگوشم چرا می بندی از زنجیر این تهمت به پای من. عبدالغنی قبول (از آنندراج). رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
ترتیب دادن علم. - رایت بستن به نام کسی، ظاهراً یکی از آداب و تشریفات متداول عهد قدیم بوده که سلطان یا خلیفه هنگام برگزیدن حاکم یا امیری برای بزرگداشت وی رایت و یا علمی بنام او می بسته است: هارون الرشید نیزه و رایت خراسان ببست بنام فضل و منشور بدو دادند و خلعت بپوشید و بازگشت با کوکبۀسخت بزرگ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 422)
ترتیب دادن عَلَم. - رایت بستن به نام کسی، ظاهراً یکی از آداب و تشریفات متداول عهد قدیم بوده که سلطان یا خلیفه هنگام برگزیدن حاکم یا امیری برای بزرگداشت وی رایت و یا علمی بنام او می بسته است: هارون الرشید نیزه و رایت خراسان ببست بنام فضل و منشور بدو دادند و خلعت بپوشید و بازگشت با کوکبۀسخت بزرگ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 422)
آهنگ کردن، کوشیدن عزم جزم کردن قصد کاری کردن، توجه و هم خود را صرف کسی یاچیزی کردن: جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می پرسی ک در او همت چه می بندی ک (حافظ)
آهنگ کردن، کوشیدن عزم جزم کردن قصد کاری کردن، توجه و هم خود را صرف کسی یاچیزی کردن: جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می پرسی ک در او همت چه می بندی ک (حافظ)